چکیده
زمينه و اهداف: لوسمي لنفوسيتيک مزمن، شايعترين نوع لوسمي درکشورهاي غربي بوده و به دليل بقاي طولاني، شيوع آن بالا است. شيمي درماني در مرحله اوليه نياز نبوده و استفاده از عوامل الکيله کننده بويژه کلرامبوسيل با يا بدون کورتيکواستروئيدها رايجترين روش درماني مي باشد. نشان داده شده است که درمان با فلودارابين مي تواند منجر به رميسيون کامل در تعداد قابل توجهي از بيماران قبلا درمان شده و يا اصلا درمان نشده گردد. هدف از انجام اين مطالعه، بررسي بيماران مبتلا به لوسمي لنفوسيتيک مزمن در مرکز هماتولوژي و انکولوژي تبريز و تعيين ميزان تاثير درمان فلودارابين مي باشد.
روش بررسي: در اين مطالعه توصيفي- مقطعي، پرونده تمام بيماران مراجعه کننده از تاريخ 1374 لغايت 1384 بررسي و توسط فرم مخصوص جمع آوري اطلاعات، داده ها گردآوري و ميزان پاسخ به درمان با فلودارابين محاسبه شد.داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و تست هاي آماري، تجزيه و تحليل شد.
يافته ها : از 126 بيمار،88 نفر مرد بودند و ميانگين سني بيماران 9/8 ±7/63 سال بود. شايعترين شکايت بيماران هنگام مراجعه، ضعف و خستگي زودرس با 54%، و لنفادنوپاتي با 9/88% بود. در سيستم Binet، اکثريت بيماران (4/52%) در مرحله C و در سيستم Rai، 4/44% در مرحله IV قرار داشتند. شايعترين رژيم درماني به کار رفته کلرامبوسيل+پردنيزولون (3/60%) بود که اکثريت با 2/49% در مرحله پسرفت نسبي بودند. 42 بيمار تحت درمان با فلودارابين قرار داشتند که 5% در پسرفت کامل، 50% در پسرفت نسبي، 35% در مرحله پايا و 10% در مرحله پيشرفته و بودند.
نتيجه گيري: در بررسي هاي به عمل آمده ميانگين سورويوال بيماران تحت درمان با فلودارابين 2/27±9/43 ماه بود و در مورد کلرامبوسيل + پردنيزولون 5/26 ±45 ماه و در مورد سيکلوفسفاميد + وين کريستين + پردنيزون ( CVP ) يا سيکلوفسفاميد + وين کريستين + پردنيزون + داکسوروبيسين ( CHOP) 2/32 ±3/50 ماه بود که اختلاف معني داري بين اين گروه ها مشاهده نشد. ضمنا ارتباط معني داري بين سورويوال و پاسخ به درمان با فلودارابين وجود نداشت .با اين حال اخيرا فلودارابين بطور فزاينده اي به عنوان خط اول يا دوم بکار مي رود و بويژه درمان انتخابي براي بيماراني است که از رژيم هاي استاندارد شکست خورده اند.